سلام هنوز کلمه وصل نشده رو یاه ست خبر ندارین کی وصل میشه حداقل ماه رمضان وصل میشد فیض میبردیم
پاسخ : علیکم السلام خواهر گرامی مونس ، تا جایی که اطلاع دارم هنوز شبکه جهانی کلمه بر ماهواره یاه ست وصل نشده و از استاد عزیزم آقای ملازاده که در شبکه جهانی توحید داره فعالیت میکنه شنیدم که گفت به محض اینکه مشکل مالی شبکه جهانی کلمه حل بشه دوباره شبکه جهانی کلمه بر ماهواره یاه ست نیز ان شاء الله فعالیتش را شروع میکنه و همان طور که میدانی ماه پر برکت رمضان ماه ویژه ای هست برای اجابت دعا ، پس خواهر گرامی مونس در این ماه مبارک رمضان به درگاه الله متعال دعا کن که مشکل مالی شبکه جهانی کلمه نیز حل بشه و فکر کنم در حال حاضر بر ماهواره هاتبرد شبکه جهانی کلمه هنوز فعالیتش را داره ادامه میده و من به دلیل اینکه دیش ماهواره ام از هاتبرد دچار مشکل فنی شده به خوبی خبر ندارم که در هاتبرد شبکه جهانی کلمه هنوز فعالیت داره یا نه و خواهر گرامی مونس به محض اینکه دوباره ان شاء الله اطلاعاتی جدید پیدا کردم در مورد فعالیت شبکه جهانی کلمه در وبلاگم به اشتراک میگذارم و شما خواهر گرامی مونس مثلا از طریق آدرس صفحه ی اینستاگرام شبکه جهانی کلمه نیز هر روزانه میتوانی پیگیری کنی چون بارها دیدم که در صفحه ی اینستاگرام شبکه جهانی کلمه نیز مسئولان شبکه اطلاع رسانی میکنند در مورد وضع شبکه و غیره و این آدرس اینستاگرام شبکه جهانی کلمه هست : https://www.instagram.com/kalemehtv/
سلام ممنونم از کامنت شما
پست های بسیار خوبی نوشتی ،
و اینکه دوست عزیز همیشه شعیه و سُنی با همدیگه بحث داشتن ،،، ولی مهم اینکه هر دو طرف بتونن به باور های هم احترام بذارن ، و کاش یه روز اینجور بشه ..
پاسخ : علیکم السلام برادر عزیز ، و ممنونم که به وبلاگم سر زدی و برادر عزیز میخوام به شما بگم وقتی آخوندهای ظالم شیعه به مقدسات ما اهل سنت احترام نمیگذارند و به الله متعال و به رسولش حضرت محمد صلی الله علیه وسلم و به اهل بیت حضرت محمد صلی الله علیه وسلم و به اصحاب حضرت محمد صلی الله علیه وسلم و به همسران حضرت محمد صلی الله علیه وسلم و کلاً به دین مبین اسلام توهین و لعن میکنند پس ما اهل سنت باید از عقیده های خود دفاع کنیم و فکر میکنم شما برادر عزیز یکی از نفرات مردم شیعه هستی و وقتی مثلاً برای خواندن نماز جماعت به مسجد میروی بعدش احتمالاً بعضی وقت ها پای حرفای آخوندهای ظالم مینشینی و آخوندهای ظالم شیعه بدعت های زیادی در دین مبین اسلام وارد کرده اند و به اهل بیت حضرت محمد صلی الله علیه وسلم نسبت میدهند و به الله متعال گناه کبیره ی شرک و .... را انجام میدهند و در بین ما اهل سنت نیز شنیده ام و دیده ام که کسانی هستند که کارهای شرک آمیز و بدعت انجام میدهند و در کل میخوام بگم بیاییم مسلمان واقعی باشیم
ايمان به قضا و قدر
مطلب بسیار مهم دیگرى كه مطرح است و بدون آن انسان نمیتواند بنده ى خدا باشد و عبادت و بندگى خدا را به صورت كامل انجام دهد ، مسئلهى « قضا و قدر» است . توضیح این كه :
انسان مسلمان باید چنین معتقد باشد كه خداوند متعال از همه چیز خبر دارد ، و همه چیز را میداند ، و قدرت و توانایى این را دارد كه هر چه بخواهد انجام دهد و هر كارى را كه انجام میدهد به جا و صحیح است ، او - جلّ جلاله - كارِ نابه جا و بیهوده انجام نمیدهد ؛ بنابراین قبل از این كه این جهان را خلق كند ؛ براى ساختن آن نقشه اى كشیده است . همان طور كه اگر افرادى بخواهند در جایى بیمارستانى بسازند قبلاً مهندسى مى آید و نقشه ى آن بیمارستان را میكشد و پس از آن معمار و بنّا و كارگرانى مى آیند و طبق نقشه شروع به ساختن آن می كنند ( همان طور که قبلاً نیز گفتیم بیشتر مثال ها به خاطر فهم مطالب است ) . خداوند متعال نیز قبل از اینكه این جهان را خلق كند ، براى آن نقشه كشیده است كه چه مخلوقاتى بیافریند ، از هر نوع به چه تعداد خلق كند ، چه رویدادهایى باید روى بدهد ، چه چیزى انجام گیرد و چه چیزى انجام نگیرد و تمام آنچه كه باید انجام گیرد را روشن كرده است . پس از این برنامه ریزى ، شروع به پیاده كردن آن كرده است . قبل از هر چیز آب را پدید آورد و پس از آن ، آب را به دود تبدیل كرد و پس از آن آسمان ها و زمین و آنچه را در میان آنهاست از آن ایجاد كرد و آسمان و زمین در دو مرحله ( دو دورهی زمانى ) آفریده شدند و آنچه در زمین است اعم از گیاه و درخت و همه ى نعمت ها و كوهها و ... همه در چهار روز دیگر ساخته شد و بطور كلى تمام جهان را در شش روز آفرید . هر روزِ خدا زمانى بسیار طولانى است . در همان نقشه این را نیز مشخص كرده است كه مخلوقى را به وجود آورد كه هم علم و دانش داشته باشد و خیر و شر و درست و نادرست را از هم تشخیص دهد و هم بتواند از دو راه حق و باطل یكى را برگزیند و انتخاب كند و از دیگرى فاصله بگیرد . این مخلوق انسان است كه خداوند متعال او را با این ویژگى ها آفریده است ( البته « جن » نیز در این ویژگی ها ، هم چون انسان است ) .
همان طور كه قبلاً گفتیم ، خداوند متعال این مطلب را نیز بیان كرده است كه تنها او - جلّ جلاله - قادر به انجام هر چیزى است و در این میان انسان نیز همچون مخلوقات دیگر از جمله سنگ و آتش و چوب و ... سببى است كه خداوند متعال به وسیله ى او برخى از امور را انجام میدهد ؛ اما این به معناى این نیست كه انسان هیچ اراده و اختیارى از خود ندارد و همچون آتش و سنگ و چوب بى اراده است بلكه این مخلوق خدا بر خلاف سایر مخلوقات در عین حال كه یكى از اسباب خداوند متعال میباشد ، داراى اراده نیز هست و میداند و میتواند یكى از راه ها را انتخاب كرده و از دیگرى دست بردارد و خود اوست كه مسیر خوشبختى و بدبختى را انتخاب میكند و در یكى از این راه ها گام بر میدارد . هرگز چنین نیست كه خداوند متعال او را مجبور به انتخاب یكى از راه ها و رها كردن راه دیگر بكند . براى روشن شدن مطلب و اینكه چگونه ممكن است انسان ، هم سبب انجام كارهاى خدا باشد و هم اختیار و اراده داشته باشد و به ارادهی خود راهى را انتخاب و راه دیگر را رها كند ، مثالى ذكر میكنیم :
فرض میكنیم روز قیامت است و خداوند متعال مردم را به دادگاه احضار كرده است . در میان مردم فردى وجود دارد كه در دنیا روزى فردى را با اسلحه به قتل رسانده است. فرد قاتل به دادگاه خدا احضار شده و خداوند متعال او را محاكمه میكند و از او میپرسد: چرا فلان شخص را كشتى ؟ قاتل جواب میدهد : خدایا! من این كار را نكردم . مگر خودت نفرمودى من سبب انجام و تحقق افعال و كارهاى تو هستم ؟ من نیز همچون اسباب دیگر سبب چنین قتلى بودم . تو خود فلان شخص را كشتى و من در این میان تنها سبب بودم ؛ پس مقصر نیستم .
خداوند متعال خطاب به فرد قاتل میفرماید : در این كه تو در دنیا سبب افعال و كارهاى من بودى شک و تردیدى نیست ؛ اما من به خاطر این مسئله تو را محاكمه نمیكنم بلكه تو را به خاطر چیز دیگرى محاكمه میكنم . آیا لحظه ى قبل از شلیک گلوله و كشتن فرد مقتول ، وقتى انگشتت را روى ماشه تفنگ گذاشتى ، میدانستى كه ما تصمیم بر قاتل بودن تو گرفته ایم ؟ آیا میدانستى در تقدیرات ما چه چیزى نوشته شده و قرار است چه چیزى اتفاق بیفتد ؟
فرد قاتل جواب میدهد : خیر. در آن لحظه از نظر من قاتل بودن یا نبودنم در تقدیرات 50% به 50% بوده است. در آن لحظه من نمیدانستم كه چه چیزى مقدر است و قرار است چه چیزى اتفاق بیفتد.
خداوند میفرماید : چه زمان برایت مشخص شد كه در تقدیرات ، تو قاتل فلان شخص هستى ؟
قاتل جواب میدهد : من تفنگ را شلیک كردم و گلوله به فلان شخص برخورد كرد و بر زمین افتاد ، وقتى نزدیک شدم دیدم گلوله به او اصابت كرده و آن شخص مرده است. آنوقت فهمیدم كه تقدیر چنین بوده كه من سبب كشتن آن شخص باشم .
خداوند میفرماید : پس ، قبل از كشته شدن آن فرد نمیدانستى تقدیر چیست اما بعد از این كه آن شخص كشته شد فهمیدى تقدیر چه بوده است ؛ یعنى وقتى دانستى تقدیر چه بوده كه كار از كار گذشته و راه برگشتى نبود. آنچه تو را به خاطر آن محاكمه میكنم این است كه چرا قبل از این كه تقدیرات مشخص شود و نسبت 50% به 50% بود تو آمدى و قسمت كشتن را انتخاب كردى در حالیكه میتوانستى قسمت خلاف آن را اختیار كنى . چرا از آن دو احتمال خیر و شرّ تو آمدى و قسمت شرّ را انتخاب كردى ؟ مگر شریعت و برنامه و كتاب من به تو نمیگفت و تو را به انتخاب راه خیر تشویق و به دورى گرفتن از راه شرّ منع نمیكرد. مگر به تو نمیگفت قتل جایز نیست و از انجام آن دورى كن . پس با این وجود چرا قتل را انتخاب كردى ؟ من به خاطر این انتخاب تو را محاكمه و مجازات میكنم . این را هم بدان ، اگر پس از انتخاب قتل و شلیک گلوله ، فرد مورد نظر تو كشته نمیشد ، باز هم تو را به خاطر تصمیمى كه گرفته بودى محاكمه میكردم ؛ زیرا آنچه متعلق به تو بود همان اختیار و تصمیم بود كه به كار گرفتى .
با توجه به آنچه گفته شد مشخص میشود كه در مسیر زندگى آنچه متعلق به انسان است و انسان به آن مكلّف است تصمیم و انتخاب راه صحیح و انتخاب نكردن راه ناصواب است . این را نیز باید بدانیم كه انسان قبل از انتخاب یكى از دو راه خیر و شر، نمیداند كه در تقدیرات خدا براى او چه چیزى مقدر و چه چیزى مقدر نیست ؛ بنابراین انسان در انتخاب یكى از این دو راه مختار است . بعد از انتخاب است كه تقدیرات مشخص میشود . تكلیف و وظیفه ى انسان هنگام انتخاب انجام میگیرد و بر اساس همین انتخاب است كه در روز قیامت محاكمه و محاسبه میشود و جزا و پاداش یا سزا و عقاب داده میشود .
از طرف دیگر این را هم باید بدانیم كه انسان براى بندگى خدا آفریده شده است . او همیشه باید در این فكر باشد كه تكلیف و وظیفه ى او چیست و چه كارى را باید انجام دهد و چه كارى را نباید انجام دهد . آنچه خدا به انجامش امر كرده باید انجام و از آنچه نهى كرده دورى كند . یعنى تصمیم او باید بر انتخاب راه صحیح و دورى گرفتن از راه ناصواب باشد . آنچه در توانایى انسان است و بر آن نیز مكلّف است همین است ؛ اما بعد از تصمیم چه چیزى انجام میگیرد و چه چیزى انجام نمیگیرد ، دیگر كار او نیست ؛ [ زیرا او سبب انجام امور است و خدا فاعل اعمال میباشد ] . پس از این انتخاب باید بر خدا توكل كند و از او بخواهد كه در حركت در مسیر صحیح كه همان بندگى اوست او را یارى و كمک كند . او را كمک كند تا كارهاى خیر انجام دهد و از كارهاى شرّ بپرهیزد .
بنابراین انسان مسلمان نباید در این فكر باشد كه چه روى میدهد و چه روى نمیدهد او باید این مسایل را به خداوند متعال بسپارد . او تنها و تنها باید به این فكر كند كه وظیفه ى او چیست و او چه باید بكند و چه نكند . كسى كه راه و مسیر بندگى خدا را در پیش میگیرد بسیارى از نعمت ها و امكانات دنیا را از دست میدهد و دچار مشكلات متعدد میشود . بنده ى خدا ، باید وظیفه ى بندگى خود را بداند و تصمیم و انتخاب او همیشه در جهت ایمان به خدا و انجام اعمال صالح باشد و از كفر و اعمال زشت و ناپسند دورى كند . او مشغول وظیفه و انجام تكلیف خود است ؛ اما دیگر چه روى میدهد و چه اتفاقى میافتد یا نمیافتد مربوط به او نیست ؛ بلكه مربوط به خداوند است . اگر خداوند تقدیر كرده باشد كه خیر و نعمت و امكانات به او برسد ، یقیناً به آن دست مى یابد گرچه هزاران هزار دشمن داشته باشد و مانع این كار شوند ، و اگر خداوند مقرر كرده باشد كه او دچار مشكلات شود ، مطمئناً دچار آن مشكلات خواهد شد گرچه هزاران هزار حامى و پشتیبان داشته باشد . اگر خداوند مقرر كرده باشد كه او به دست ظالمى كشته شود ، حتماً كشته خواهد شد اگر چه خدمتكار و نوكر آن ظالم هم باشد ، و اگر قرار باشد به دست كسى كشته نشود ، كشته نمیشود گرچه دشمنان زیادى هم اقدام به كشتن او بكنند . عمر انسان ، رزق و روزى او ، خوشى و ناخوشى ، راحتى و مشكلات ، ثروتمندى و فقر او و ... همه در دست خداست . انسان باید همیشه در فكر وظیفه و انجام تكلیف خود و این كه چه كار بكند و چه كار نكند باشد ؛ اما چه میشود و چه نمیشود ، دچار مشكل میشود یا خیر ، میمیرد یا نمیمیرد ، مال و ثروتش را از دست میدهد یا نمیدهد و ... در دایره ى كار او نیست و او حق ندارد كه به این مسایل فكر كند . همه ى این مسایل در قدرت و اختیار خداست و خداوند متعال نیز ، از همان ابتداى خلقت ، اگر مقرر كرده باشد كه فلان كار روى دهد ، آن كار حتماً روى خواهد داد و اگر مقرر كرده باشد كه روى ندهد ، یقیناً روى نخواهد داد.
انسان باید با خیالى آرام و دلى مطمئن مشغول انجام وظیفه ى خود كه همان بندگى خداست ، باشد. او این را باید بداند كه اگر به چیزى دست مى یابد و چیزى را كسب میكند ، آن چیز متعلق به او بوده است و خداوند متعال از همان ابتداى خلقت براى او مقرر كرده است . اگر به چیزى دست نمى یابد یا آن را از دست میدهد ، یقین داشته باشد كه در همان ابتداى خلقت قرار بر این نبوده كه آن چیز متعلق به او باشد . اینجاست كه انسان مؤمن در نهایت آرامش و اطمینانِ قلبى به سر میبرد. او تنها مشغول انجام بندگى خداست و در این راه بر او توكل میكند . او با ایمانى كه كسب كرده است ، مشغول انجام اعمال صالح است ؛ زیرا میداند اسباب سعادت و خوشبختى همین ایمان و اعمال صالح هستند و پس از آن به خدا توكل میكند و خداوند متعال نیز خیر دنیا و آخرت را نصیب او میكند .
آنچه بیان شد ، همان چیزى است كه « قضا و قدر » نامیده میشود و بر مسلمان واجب است كه به آن ایمان داشته باشد و این را بداند كه بدون ایمان به این مسئله هرگز نمیتواند بندگى خدا را به انجام برساند و بنده ى واقعى خدا باشد.
بدون ایمان به این مسئله ، انسان همیشه در این فكر است كه چه اتفاق میافتد و چه روى نمیدهد و با مشغول شدن به این مسایل ، عبادت و بندگى را - كه سبب خوشبختى است - از دست میدهد و چیزى را نمیتواند عوض كند ؛ زیرا خداوند متعال همه چیز را معین كرده است و هر چه او تعیین كرده ، انجام میگیرد و خلاف آن صورت نخواهد گرفت . انسان مؤمن با چنین ایمان و اعتقادى از هیچ صاحب قدرت دنیوى ترس و وحشت ندارد و مشغول اداى وظیفه ى بندگى است و میداند كه غیر از خدا كسى نمیتواند كمترین زیان و ضررى به او برساند ؛ همانطور كه هیچ خیر و نیكى در دست كسى جز او نیست و به كسى جز او امیدوار نیست و فقط از او میترسد . انسان با چنین اعتقادى ، هرگز دچار غم و اندوه نمیشود و با دلى آرام و مطمئن مشغول اداى وظیفه ى بندگى است و براى رسیدن به خوشبختى مسیر بندگى را در پیش میگیرد .
منبع این مطلب : از کتاب بندگی خدا
تألیف : استاد ناصر سبحانی رحمه الله
این کتاب در سایت کتابخانه ی عقیده نیز وجود دارد :
www.aqeedeh.com
زندگی دنیا ، وسیله هست نه هدف
در اینجا لازم است كه انسان به خود بیاید و از خود بپرسد : وقتى سرانجام بندگى و عدم بندگى خدا این گونه است كه بیان شد و بدبختى و خوشبختى دنیا و آخرت انسان در گرو آن است ، پس چرا باید به قضیه ى به این مهمى اهمیت نداد و با بىتوجهى و بى مبالاتى به آن ، خود را از خوشبختى دنیا و آخرت محروم و دچار بدبختى دنیا و آخرت كرد؟!
راستى چه عواملى باعث میشود كه انسان از این امر مهم غافل باشد و آنگونه كه شایسته است به آن اهمیت ندهد؟
به راستى جاى بسى تعجب است كه انسان با وجود علم و آگاهى به عاقبت و سرانجامش ، باز هم مسیر بندگى خدا را در پیش نگیرد و مطیع هوا و آرزوهاى نفسانى و پیرو اوامر شیطانى باشد.
جواب این سوال به طور خلاصه این است كه :
دوست داشتن زندگى دنیا و انتخاب آن [ به عنوان هدف نه وسیله ] ، باعث هر نوع گمراهى است. با دوست داشتن و انتخاب زندگى دنیا است كه انسان به سوى بدبختى دنیا و آخرت سیر میكند و سرانجام گرفتار عذاب جهنم و خشم و غضب خداوند میشود. اگر انسان به زندگى دنیا به عنوان هدف نگاه كرد و سعى و تلاشش تنها به دست آوردن آن بود ، در این صورت ، قطعاً ، به سوى عذاب و بدبختى ابدى سیر میكند. پس تنها راه چاره و نجات این است كه انسان به عنوان هدف به زندگى دنیا ننگرد و تلاش و همّ و غمش تنها انجام اوامر خدا و جلب رضایت او باشد.
این كه میگوییم زندگى دنیا و دوست داشتن آن باعث انحراف از راه خدا میشود به این معنا نیست كه اگر انسان بخواهد سعادتمند و خوشبخت دنیا و آخرت شود باید به زندگى دنیا پشت كرده و آن را رها كند و هرگز از امكانات و نعمتهاى دنیایى استفاده ننماید. هرگز چنین نیست و اساساً نقطه ى مقابل زندگى دنیا ، ترک آن نیست. منظور این است كه زندگى دنیا و امكانات و نعمت هاى آن به خودى خود به عنوان هدف انتخاب نشوند. هدف انسان در زندگى دنیا ، كسب ثروت و مال و مقام و شهرت و ... نباشد. اگر چنین شد در این صورت میگوییم : چنین فردى زندگى دنیا را براى خود انتخاب كرده و آن را دوست دارد و چنین محبتى باعث بدبختى دنیا و آخرت او میشود ؛ اما اگر به این نعمت ها ( زندگى دنیا ) به عنوان هدف نگاه نشد و همان طور كه خداوند خود مقرر فرموده است ، به عنوان وسیله اى براى انجام بندگى خدا به آنها نگاه شد و در این راه مورد استفاده قرار گرفتند ، نه تنها مشكلى نخواهد داشت ، بلكه عین بندگى انجام گرفته است.
براى روشن شدن مطلب مثالى را ذكر میكنیم :
فرض كنیم حاكم و فرمانرواى منطقه اى به مردم اعلام میكند كه همه در یک روز معین خود را به پایتخت رسانده تا او در جمعشان حضور یابد و با آنها ملاقات كند و آنان نیز از این دیدار استفاده ببرند و افتخارى نصیبشان شود. درست همانند اهل دنیا كه ملاقات با حُكام را افتخارى براى خود قلمداد كرده و چنین تصور میكنند كه به نعمت بسیار بزرگى دست یافته اند.
مردم ، با شنیدن این خبر ، گروه گروه به سوى مركز حكومت به راه میافتند. هر كس با خود مقدارى توشه به همراه می آورد. در مسیر رسیدن به مركز مكان هایى براى استراحت وجود دارد. گروهى از این مسافران در یكى از این مكان ها توقف میكنند. آنها بعد از مدتى متوجه باغ زیبا و سرسبز و پر از میوه هاى متنوع میشوند. آنها وارد باغ شده و شروع به خوردن و چیدن میوه ها میكنند. تعدادى از این گروه با لذت بردن از میوه ها ، بیشتر و بیشتر ، تمایل به خوردن پیدا میكنند. میوه هاى باغ و تنوع آنها و مشغول شدن به خوردنشان و لذت بردن از آنها ، این تعداد را چنان به خود سرگرم میكند كه كم كم از توقفگاهشان دور شده و فراموش میكنند كه با چه هدفى در اینجا توقف كرده و عازم كجا هستند. این تعداد فراموش میكنند كه از همراهانشان عقب مانده اند. در اثر خوردن زیاد میوه ها خسته شده و از خستگى زیاد به خواب عمیق فرو میروند و از كاروان عقب میمانند ؛ اما دیگران پس از اندک استراحت و خوردن مقدارى میوه و لذت بردن از زیبایى باغ ، به راه خود ادامه داده و میروند كه به ملاقات پادشاه كه هدف اصلى سفرشان است ، برسند.
پس مسافران دو دسته میشوند ؛ گروهى وارد باغ شده و مشغول خوردن میشوند و به حدى میوه میخورند كه خسته شده و به خواب فرو میروند و فراموش میكنند كه هدف از سفرشان چیست و در اینجا چرا توقف كرده اند. گروه دیگر افرادى هستند كه پس از استراحتى اندک و [ خوردن مقدارى میوه ] آماده ى حركت شده و به سوى مقصدشان به راه میافتند. این گروه خوب میدانند كه به چه منظور در این مكان توقف كرده و هدف از توقفشان چیزى جز استراحتى اندک و خوردن مقدارى مواد غذایى و میوه نبوده است. آنها به خوبى میدانند كه ماندنشان دائمى نیست ، پس به راه خود ادامه میدهند و به سوى هدف خود كه همان پایتخت و ملاقات با فرمانرواست حركت میكنند.
این دو گروه هر دو در آن مكان استراحت كرده و از ثمرات باغ نیز استفاده نموده اند ؛ اما سرنوشت آنها ، چنان كه پیدا است ، یكى نیست.
گروه دوم بر خلاف گروه نخست ، هرگز هدف خود را فراموش نكرده و از امكانات موجود در آنجا نیز استفاده كرده اما نه در حدى كه در آن غرق شوند و هدف را فراموش كنند. آنها به حدى از امكانات استفاده كرده اند كه بتوانند بقیهی راه را ادامه داده و به هدفشان برسند ، اما گروه نخست كه هدف را فراموش كرده اند ، خوردن و آشامیدن براى آنها به عنوان یک هدف در آمده است و كارشان به جایى رسیده كه بر خوردن میوه هاى بیشتر حریص شده و چیزى غیر از آن نمیشناسند.
« بندگى كردن و بندگى نكردن خداوند متعال » نیز اینگونه است
« بندگى خدا » آن است كه انسان به گونه اى از نعمت هاى دنیایى استفاده كند كه او را در اجراى اوامر خدا و اطاعت و عبادت او كمک و یارى كنند. « عدم بندگى خدا » نیز یعنى اطاعت از هوا و هوس و آرزوهاى نفسانى و مطیع اوامر شیطانى . « عدم بندگى خدا » یعنى این كه انسان از نعمت ها در مسیر پیروى از خداوند متعال استفاده نكند بلكه خود نعمت ها كه باید وسیله اى در جهت اطاعت از خدا باشند ، هدف او شوند.
با توجه به آنچه گفته شد باید گفت : مسلمان بودن و بنده ى خدا بودن هرگز به معناى محرومیت از نعمت ها و امكانات خداوندى نیست و تفاوت بین بنده ى خدا و بندهی هوا و هوس و بین مسلمان و غیر مسلمان در این نیست كه مسلمان از این نعمت ها استفاده نمیكند ولى غیرمسلمان از آنها بهره میبرد . هرگز چنین نیست. هر دو از نعمت ها استفاده میكنند با این تفاوت كه مسلمان ( كسى كه میخواهد بنده ى خدا باشد ) قبل از استفاده از هر نعمتى به برنامه ى خدا رجوع كرده تا نحوه ى صحیح استفاده از آن را طبق فرمان خداوند متعال بداند و بر اساس آن عمل كند ؛ ولى غیرمسلمان ( كسى كه بنده ى هوا و آرزوهاى نفسانى و شیطان است ) در این فكر نیست كه خداوند چه دستورى در خصوص استفاده ى صحیح از این نعمت ها داده است . آنچه براى او مهم است ، خواست و تبعیت از هواى نفس است .
فرق بین بنده ى خدا و مسلمان بودن از یک طرف و بنده ى غیر خدا از طرف دیگر همین است كه بیان شد ، و نتیجه نیز اینگونه خواهد بود كه بنده ى خدا به خوشبختى دنیا و آخرت دست مى یابد و بنده ى غیر خدا دچار بدبختى دنیا و آخرت میشود .
منبع این مطلب : از کتاب بندگی خدا
تأليف : استاد ناصر سبحانى رحمه الله
این کتاب در سایت کتابخانه ی عقیده نیز وجود دارد :
www.aqeedeh.com